باز ابر مهربان نوبهار
بر فراز آسمان پرواز کرد
دست خود را بر سر صحرا کشید
اخم سبز غنچه ها را باز کرد
باز مادر در کنار پنجره
کوهساران را تماشا می کند
بادلی سرشار از مهر وامید
رقص باران را تماشا می کند
باز قلب گوسفندان می تپد
در هوای سبزه های ترد کوه
می برد با قصه های خود پدر
باز مارا سوی باغی پر شکوه
باز با باران دلم پر می کشد
سوی دشت وسوی آلاچیق ها
می رود تا انتهای آسمان
می رود تا بینهایت تا خدا
بیوک ملکی