چرا اطفال به حرف ما گوش نمیدهند؟ چرا مادران از حرفناشنوی کودکانشان به اصطلاح «دست به فرق» میشوند و شکایت فرزند را نزد پدر میبرند؟ پدرِ خسته از کار و پریشان روزگار، نصیحت و لتوکوب را یکجا به منظور تربیت کودک انجام میدهد، اما فردا آن همان است که بود؟
هنوز هم معلمان مکاتب، تنبیه بدنی و لتوکوب متعلمان را در ازای بازیگوشیها، در نظر نگرفتن مقررات مکتب و انجام ندادن تکالیف درسی مؤثر میپندارند، ولی هیچ نتیجهای از آن نمیگیرند.
در ادامهی این نبشته، راههای درست تربیت فرزندان را خواهیم خواند و خواهیم یافت که چطور فرزند و دلبندمان را تربیت کنیم تا اثر مثبت و دایمی داشته و روزبهروز به اصطلاح عامیانه «از دیدنش مَنمَن گوشت بگیریم.»
نخستین گام این است که فرزندمان را بشناسیم؛ آیا واقعاً میدانیم که او کیست و چه خصوصیاتی دارد؟
اگر اندکی طنزگونه آغاز کنیم، او فرزند آدم است، یعنی او همچون شما دارای عاطفه، عزت نفس، دوست داشتن و نفرت و بالأخره شخصیت و همه ویژهگیها و نیازهای روانی و زیستی است.
هیجانات در انسانها از همان ماههای اول زندهگی رشد را آغاز میکند۱؛ به این معنا که طفل در همان ماههای اول زندهگی، خشمگین یا شاد میشود و با گذشت زمان، دارای عواطف پیچیدهتر مانند شرم، غرور، احترام، امید و… میگردد. عواطف انسانها تأثیرات جدی بر تربیت و یادگیری کودکان میگذارد. منظور این است که اگر احساس طفل خدشهدار شود، مستقیماً بر شخصیت کودک تأثیر میگذارد. اجازه دهید این قضیه را با یک مثال واضح سازم:
در حالی که مهمانی در خانهی شما حضور دارد، طفل شما گناهی را مرتکب میشود. صرف نظر از اینکه تا چه حد عصبانی میشوید، هرگونه تهدید و هتک حرمت کودک سبب میشود که طفل از کرده خود به شدت شرمگین شود و برای مدتها در مقابل آن مهمان خاطره آن روز در ذهنش خطور کند و از آنچه که پیش آمده است، احساس خجالت نماید.
بلی، طفل سهساله، پنجساله، هفتساله، دهساله و بالأخره نوجوان، برای خود غرور و حیثیت دارد و شمایی که پدر، مادر یا هرکس دیگری هستید، نباید آن را زیر پا کنید.
روش تربیت شما تأثیر عمده بر رشد هیجانات، عواطف، عزت نفس و اعتماد به نفس کودکان میگذارد و خانوادههایی که تنها با تنبیه بدنی و روانی به تربیت فرزندان میپردازند، هیجانهای نفرتانگیز را در کودکان رشد داده و متأسفانه باید گفت که منتظر چیدن میوه تلخ باشند.۲
اگر قرار باشد آثار منفی لتوکوب و برخورد زشت مادر و پدر با طفل را لست کنیم، لست طویلی ترتیب خواهد شد. ترسو شدن کودک، مضطرب بودن، حسود بودن، در آینده مرتکب جرم شدن و دهها اختلال شخصیتی و روانی دیگر، در این فهرست جای میگیرند.
مهم این است که آثار این رفتار جزء شخصیت کودک خواهد شد. مطالعات نشان داده است که انسانهای مجرم متکرر، قانونشکن و ضد اجتماعی، دوره کودکی دشواری را پشت سر گذشتاندهاند.
اما چگونه فرزندانمان را تربیت کنیم؟ پاسخ به این سوال، باز هم برمیگردد به اینکه طفل را بشناسیم.
طبق نظریه ژان پیاژه، طفل ۳-۷ ساله خودمدار بوده و نمیتواند به شخص دیگری توجه کند. او کلمات را براساس تجارب خود تفسیر میکند۳؛ به این معنا که کودک ۳-۷ ساله شما از نظر ذهنی مسایلی را که شما میگویید تا او مرتکب نشود، درست درک نمیتواند. به هراندازه که هوشیار و تنومند باشد، با آن هم نمیتواند از دنیای بزرگسالان سر در بیاورد. بنابراین آنچه را انجام میدهد، برای برآورده ساختن افکار، خواستها و یا شاید نیازهایش باشد. مثلاً اگر شما به طفل ۳-۴ ساله همواره گوشزد کنید که به پلههای الماری و یا بالای میز مطالعه پدر بالا نشود، به او دلیل بیاورید که ممکن است بیافتد و یا ظرفی را بشکند؛ اما چون طفل در این دوره علاقهمندی به خیزوجست و یا هم حس کنجکاوی و اشتیاق به فهم و کشف پدیدههای جدید و تلاش به اینکه از هرآنچه که در خانه است سر دربیاورد، دارد، اصلاً حرف و نصیحت شما را به یاد ندارد. او از عواقب افتیدن و افگار شدن و یا شکستن چیزی، درک عمیق ندارد و اگر احیاناً دارد، به دلیل خودمدار بودن خواستش بر او غلبه کرده و با وجود گوشمالی سخت پدر و مادر آن عمل را تکرار میکند.
این به این معنا است که شما به جای هرگونه تنبیه بدنی و روانی، باید درک طفل از عواقب اعمالش را بالا ببرید. هرعملی ناپسند را هرچه تکراراً انجام میدهد، شما به کرات برای فهماندن آنها تلاش کنید، نه برای تعیین و تشدید مجازات.
آنچه اهمیت دارد، این است که اختلال در رشد روانیـ اجتماعی امروزی طفل به شدت رشد فردای او را متأثر میسازد.
اریک اریکسون در شرح مراحل رشد روانی خود، هرمرحله از رشد کودک را بنا بر موفقیت یا عدم موفقیت تحول در جهت مثبت یا منفی میداند.۴ به نظر اریکسون، پشتیبانی والدین و نیز تقویتی که کودک در اولین کوششهایش دریافت میکند، میتواند در دستیابی به تصویری مثبت از خود و شخصیتی مستحکم به او کمک کند.
پدر و مادر باید در خانواده فضای حمایتکننده و عاری از تهدید پدید آورند، به نحوی که کودک به خود اعتماد کند. در خانوادههای گرم و پذیرا همانندسازی (از دیگران آموختن) آسانتر انجام میشود و کودک والدین خود را الگویی برای رفتاری خویش میداند و موازین خانواده را میپذیرد. در این خانوادهها، به جای اینکه کودک منتظر اعمال فشار خارجی برای رفتارهای خود باشد، خود رفتارش را تنظیم میکند.
نکتهی دیگری که لازم به ذکر است، این است که هرگز طفلتان را با اطفال همسنوسالش مقایسه نکنید. نخست اینکه انسانها به شدت متفاوتاند و یکی بیشتر فعال و دیگری طبیعتاً آرام و در جا نشسته میباشد، در حالی که از نظر روانشناسی هردوی آنها، کودکان سالم و عادیاند. بنابراین در تربیت فرزندان تلاش کنید تا آنچه را که شما نمیپسندید، تغییر دهید، نه اینکه مانند پسر و یا دختر «فلانی» شود.
ثانیاً اگر طوری مقایسه کنید که مثلاً سمیه را ببین چقدر آرام کنار مادرش مینشیند و تو هرطرف میپَری، این کار نه تنها بالای تربیت کودک شما تأثیر مثبت ندارد، بلکه کودک شما در مقابل آن طفل جبهه میگیرد و حسادت میکند که خود مشکلی جداگانه میشود.
با این حال آنچه را که باید در اخیر این کوتاهمتن تذکر داد، این است که افراط در محبت در مقابل کودک تبعات بیشتر از تهدید و تنبیه را خواهد داشت که انشاءالله طی نوشتهای آن را به بررسی خواهیم گرفت.